سلسله داستانهاى واقعى – تماشاى فيلم جنس در روز قيامت !

شايد جاى تعجب باشد كه چطور ميشود در آن روزى كه جانها گداز بُوَد، بتوان افلام جنسى را تماشا كرد، ولى اين حقيقت هست، داستان واقعى پايين را بخوانيد تا باور كنيد.

پدر همراه يك شيخ و بقيه همراهان براى شستن متوفى پسر جوانش حاضر شده بودند تا اينكه آن جوان را شسته و دفن كنند. آن شيخ كه مسئول شستن متوفى بود دستور داد تا آنرا از لباسش مجرد كنند ولى عورتش را با پارچه اى بپوشانند تا اينكه شروع به شستنش كنند. هنگام برداشتن لباس مرده، توجه آنها به دستمال خونالودى افتاد كه دست راست مرده را پيجانده بود ولى هنگامى كه سراغ برداشتن آن دستمال رفتند پدر متوفى بر سر آنها داد و فرياد زد و شرط كرد كه براى شستن پسرش هيچكس حق ندارد كه آان دستمال را بردارد.

ادامهٔ نوشته

سلسله داستانهاى واقعى – اغتصاب فرزندان !

اين داستانيست واقعی كه ذكر آن بغرض درس و عبرت براى والدين و همچنين فرزندان ميباشد (با اندكى ويرايش و نگارش).

اواخر سال تحصيلى بود، و تقريبا يكماه به انتهاى سال تحصيلى باقى مانده بود كه پدر دست پسر 17 ساله اش را گرفته و دوان دوان وارد دبيرستان ميشود:

پدر: آقاى مدير، من ميخواهم اين فرزندم را از مدرسه اخراجش كنيد تا او را از اين كشور تبعيد كنم !

مدير: چرا؟ همانطور كه مي دانى يكماه ديگر به پايان مدرسه باقى نمانده، اگر ميشود كمى صبر كنيد تا مدرسه تمام شود و سپس اين كار را انجام بده تا يكسالش بهدر نرود.

ادامهٔ نوشته

زن روسپي و بنده ي صالح

 
نوشته: یوسف حاج احمد, برگردان: ابو عمر انصاری

اين داستاني است كه شيخ علي الطنطاوي از ميان خاطرات زيبايش برايمان حكايت مي كند و ما را به مصر سرزمين كنانة مي كشاند.
دياري كه در آن دانشگاه أزهر جايگاه علماي بزرگ خودنمايي مي كند.
مي گويد: ازميان علماي أزهر شيخ باوقاري بود كه از دنيا به جز دانشگاه أزهر كه در آن به تدريس مشغول بود و خانه اش كه در نزديكي آن قرار داشت و راه ميان آن دو چيزي را نمي شناخت.
ادامهٔ نوشته

اندرزهاي ارزشمند لقمان به فرزندش

 تهيه كننده: عبدالعزيز سليمي     

1- فرزندم هيچكس و هيچ چيز را با خداوند شريك مكن!

2- با پدر و مادرت بهترين رفتار را داشته باش!

3- بدان كه هيچ چيز از خداوند پنهان نمي ماند!

ادامهٔ نوشته